چرا چنین شد؟


« در هر شکستی راز پیروزی توان دیدن »

پس از سی و شش سال كه از استقرار جمهوری اسلامی مى گذرد، دیگر مردم گرفتاردر چنبره استبداد مذهبی در پی یافتن مقصرانى كه در اثر اشتباه های خود ،موجباستقرار نظام مطلقه فَقیه شدند، نیستند بلكه آنچه طیف وسیعى از ملت خواستار استیافتن راه کار رهایی و آزادى است.با این وصف از آنجا كه هر شكستى به شرط آنكه تجزیه و تحلیل و بررسى شود،آموزنده است وبدون باز نگرى رخداد هاى پیشین امكان برون رفت از دشواری های كنونى میسر نمى باشد، در این نوشتار به بررسى رویدادهایی مى پردازم كه باعث شد نهضت آزادی خواهی ملت ایران که پیرو انقلاب مشروطیت و نهضت ملی شدن صنعت نفت بود از مسیر خود منحرف شود و به انقلابى كه پیروزی مشروعه طلبان را بر مشروطه خواهان در پى داشت، خاتمه یابد. و چگونه شد كه استقرار نظامولایت فقیه به طول انجامید و تا امروز باقى و برقرار است. زیرا ملتی موفق و خوشبخت است که گذشته خود را بداند و از اشتباه های تاریخی اشدرس بگیرد و از تکرارش دورى كند، چه به گفته نیچه:« هیچ ملتی بدون ارزیابى گذشته اش نمى تواند زندگانى شایسته اى داشته باشد. »پیش از استقرار جمهوری اسلامی برآورد بسیاری از سازمان ها و شخصیت های سیاسیبر کوتاه بودن بقای نظام ولایت فَقِیه بود. اكثر خوش باوران سیاسى بقای آن را نهایتدو یا سه سال پیش بینی می کردند. ولى این پیش بینی های ساده انگارانه تحقق نیافت ومشروعه خواهان تا امروز، اداره امور را بر عهده دارند و از قدرت به دست آمده دست بردار نیستند.اگر عمر نظام مشروطه با احتساب سال های خودکامگی تعطیل مشروطه واقعى تنهاهفتاد و سه سال به درازا کشید، نظام مشروعه اکنون سی و ششمین سال خود را پشتسر گذارده است. ساده اندیشی است چنانچه پایان عمر آن را در چشم اندازی کوتاهبرآورد کنیم.در درازای این سال ها پرسشی اساسی که مطرح بوده و هست این است که علت برپایی و تداوم حکومت مذهبی چیست؟ با توجه به اینکه در ایران اسلامی دولت به مفهوم واقعی وجود ندارد، اقتصاد کشور ورشکسته است، میزان سوء استفاده های کلان مالی به ارقام نجومی رسیده اصولاً -گردانندگان و سردمداران اسلامی از روز نخست، دستیابی به قدرت را برای چپاول هایکلان مالی می خواستند رقابت میان جناح های قدرت در حاکمیت تا حد به گور سپردن -همدیگر پیش رفته، مردم جان شان در جهنمی که ولایت فقیه برایشان ساخته است به لب رسیده، جوانان تحصیل کرده و با استعداد کشور گروه گروه، جلای وطن می کنند، حدودهشت میلیون ایرانی در سرزمین های بیگانه بسر می برند، هزاران تن از آنان که امیدزندگی را در میهن خود از دست داده اند و به امید آینده بهتر راهی سرزمین های دیگرشده اند، در این راه جان باخته یا در اردوگاه های غیر انسانی کشورهای به ظاهرصاحب دموکراسی در وضعیت دردناک و غیر قابل تحمل بسر می برند، بیکاری دامن گستر و گرانی سرسام آور و سطح رو به کاهش درآمدهای زندگی، توان از مردم گرفتهاست، چگونه است که این نظام و سامان ضد ایرانی بدون برخورداری از پایگاه مردمی،با وجود تضادهای سیاسی با دنیای خارج در برابر توفان های سهمگین و تندبادهای شدیدسده بیست و یکم همچنان پابرجا مانده است؟!نخست به این موضوع بپردازیم که چه شد این بلا بر سرمان آمد. در تمامی بیست و پنجسال پس از کودتای ٢٨ امرداد سال ١٣٣٢، گروه ها و متفکرهای سیاسی، چه آنان که ازراههای سیاسی مبارزه می کردند و چه آن هایی که دست به عملیات مسلحانه مى زدند معتقد و یا مدعی به تحقق آزادی بودند، شعارهای آزادی، استقلال، عدالت اجتماعی، شعارمحوری جبهه ملی و احزاب وابسته به آن در تمام آن دوران بود. تجدید فعالیت جبهه ملی در سال ١٣٥٦ که پس از ارسال نامه سرگشاده سه امضاء به شاه شکل گرفت، توجه روشنفکران و گروه های متوسط اجتماعی را به خود جلب کرد و می رفت با پایداری وپیگیری، آرام آرام خواست های آزادی، استقلال، عدالت اجتماعی را در جامعه استقراربخشد. گر چه در مسیر گسترش و پیشرفت نهضت آزادیخواهانه ملی هواداران حرکت های مسلحانه نیز کم و بیش به فعالیت های خود ادامه می دادند ولی نمی شد تصور کرد کهمی توانند نهضت آزادیخواهانه و ملی گرایانه را از راستای سیاسی خارج سازند.مطرح کردن ناگهانی آیت الله خمینی و چاپ عکس بزرگ او در صفحه نخست روزنامه کیهان و تبلیغات گسترده رسانه های خبری دولت های غربی از او، مبارزه آزادیخواهانه را از مسیر سیاسی خارج کرد و به سمت و سوی انقلاب تغییر داد. متأسفانه از رهبری خمینی و انقلاب اسلامی پیشنهادی او نه تنها گروه های چریکی، حزب توده و مارکس گرایان که تا آن زمان دین را افیون توده ها می دانستند، استقبال کردند بلکه برخی از چهره های سیاسی جبهه ملی و یاران مصدق نیز به تأیید آنبرخاستند. آنان بر این باور بودند که چون سیاست آمریکا و انگلیس و اساساً غرب بهدلیل گسترش جنبش مردمی برکنار کردن شاه از قدرت است همانگونه که رهبران انقلابمشروطه از تضاد سیاست روس و انگلیس استفاده کردند و در جنبش ملی کردن صنعتنفت مصدق هم از تضادهای سیاسی و اقتصادی آمریکا و انگلیس سود برد، می توان از فرصت پدید آمده برای رسیدن به آزادی و استقلال استفاده کرد.متأسفانه در آن سال ها چند موضوع مهم از چشم آنان پنهان ماند. نخست آنکه مطرح کردن و پشتیبانی غرب از خمینی جهت شتاب بخشیدن به برکناریشاه نه به خاطر خودکامگی و یا برخی تضادهای اقتصادی با او، بلکه اساساً اسلامیکردن ایران و منطقه در برنامه کار آن ها قرار داشت.

٢- اگر چه در آن زمان شکل گیری طرح كمر بند سبز اسلامی و تلاش در جهت -فروپاشی روسیه شوروی را نمی شد به روشنی باز شناخت ولی تشخیص این موضوع دشوار نبود که غرب با توجه به تجربه ای که از بردن رضاشاه داشت و مشاهده آنکهخلاء سیاسی پدید آمده پس از برکناری دیکتاتوری را حزب توده و گرایش های چپ پرکردند با به قدرت رساندن خمینی و امام ساختن از او، می کوشیدند نیروی جوان کشوررا پس از برکناری شاه از امکان گرایش به تفکر چپ به سوی اسلام باوری سوق دهند،کاری که علی شریعتی از پیش پایه گذارى كرده بود، و سران حزب توده به آن توجهى درخور نداشتند.

٣- این تصور نادرست و بدور از واقعیت که خمینی پس از برکناری شاه و رسیدن به -قدرت اداره امور کشور را به سیاسیون عموماً و به ملی گرایان خصوصاً واگذار خواهدکرد. در این مورد نه تنها به پیشینه خمینى در مخالفت با حق رأی دادن به زنان و تقسیم زمین میان کشاورزان از دید شیفتگان او فراموش شد بلکه نامه های خمینی هنگامی کهدر نوفل لوشاتو بود، پیرامون آنکه، نهضت ما اسلامی و ادامه دهنده خواست هایتظاهرات پانزدهم خرداد سال ٤٢ است و به هیچ شخص و جبهه یا جمعیتى بستگی ندارد نیز نادیده گرفته شد.این واقعیت که بیشتر مردم بپاخاسته خواهان تحقق آرمان های آزادی، استقلال و عدالتاجتماعی، شعارهای جبهه ملی و سازمان ها و احزاب وابسته به آن بودند این امید رامی داد که خمینی ناگزیر اداره امور را به سران جبهه ملی و یاران مصدق واگذار خواهدکرد تصوری كه در میان سیاستمداران خارج از ایران نیز عمومیت داشت. خمینی کهاز این امر آگاه بود و می دانست روحانیت توانایی اداره امور کشور را ندارد ضمن آنکه

کوشید مردم را راضی نگاه دارد از واگذار کردن قدرت به سران جبهه ملی خودداریکرد و در عوض با گزینش مهدی بازرگان به نخست وزیری دولت موقت هم مردمى راکه نهضت آزادی را با جبهه ملی یکسان می پنداشتند راضی کرد و هم گروه سیاسیمذهبی را که بعدها به ملی مذهبی ها معروف شدند در رأس قدرت قرار داد و با این -گزینش روحانیون را هم خاطر جمع ساخت که قدرت در اختیار نیروهای ملی و یارانمصدق نخواهد بود.گرچه چند تن از یاران واقع گرای مصدق متوجه دخالت ها و برنامه ریزی های ضد ملیقدرت های بیگانه و ماهیت خودکامگی خمینی و تمامیت خواهی روحانیون شده بودندو تغییر جهت نهضت آزادی خواهی را به انقلاب اسلامی و در رأس قدرت قرار دادنخمینی را به جای شخصیت های ملی حرکتی نادرست ارزیابی می کردند و مى دانستنددر فرداى تغییر رژیم چهره های ملی و آزادیخواه نقش مهمی در اداره امور كشورنخواهند داشت و در این مورد هشدار دادند و حاضر شدند برای جلوگیری از فاجعه ایکه آینده ایران را تهدید می کرد دولت تشکیل دهند، ولی ضدیت بیست و پنج ساله باخودکامگی شاه و وابستگی به قدرت های خارجی و این تصور خوشبینانه که مصدقدیگری یعنی خمینی ظهور کرده « حسین مكى » نباید شد باعث گشت، پیام های –هشدار دهنده آنها به گوش تودههای بى خبر بپاخاسته نرسد و برخی از سران منفعل جبهه ملی نیز، چنان شیفته خمینى شوند كه به هشدار یاران سیاسى دیرینه خود توجه نكنند، على رغم پاره كردن عکس های مصدق و سایر چهره های ملی توسط هوا داران خمینى، به خود نگویند مصدقى در راه نیست. شعارهای– حزب فقط حزب الله، رهبرفقط روح الله  حکایت از آن داشت که آینده ایران تک حزبی و شیوه حکومت خودکامگیاست.گزینش اعضاء شورای انقلاب بدون عضویت و شرکت سران جبهه ملی هشدار دیگریبود. دکتر شایگان که از یاران مصدق بود به تصور آنکه انقلابی واقعی در راستای رسیدن به آرمان های تاریخی در ایران به وقوع پیوسته است پس از سال ها تبعید بهکشور بازگشت اما خیلی زود متوجه شد که انقلاب اسلامی در جهت تحقق بخشیدن به آزادی و استقرار مردم سالاری نیست و از این رو ایران را ترک کرد.مطلب مهم دیگری که به آن توجه نشد، آن بود که خمینی در دوران نهضت ملی ازمریدان آیت الله ابوالقاسم کاشانی بود که جهت سرنگونی دولت ملی دکتر مصدق با برپا کردنتظاهرات ضد ملی و همکاری با کودتاچیان همکاری داشتند.پس از پیروزی انقلاب اسلامی، محاکمه غیر انسانی و مخالف اصول منشور حقوق بشرسران ارتش که بسیاری از آن جرمی جز اجرای دستور از بالا نداشتند تشکیل شد و به دستور خلخالی بسیاری از آنان اعدام شدند نه تنها مورد اعتراض دولت موقت قرارنگرفت بلکه برخی از چهره هایی که پیشینه مبارزات آزادی خواهانه و دفاع از حقوقبشر داشتند محاکمه آنان را ضروری تشخیص ندادند!اگر هیأت دولت موقت در برابر این اعدام های بی رویه و غیر انسانی استعفا می کردچه بسا در آن شرایط خمینی ناگزیر به عقب نشینی می شد.چه شد که این فاجعه دردناک تاریخی ماندگار شده است بی شک نیاز به بررسی هایبیشتری از سوی صاحبنظران و ایران یاران آزادیخواه دارد که به آن پرداخته شود.پیش تر گفته شد که « در هر شکستی راز پیروزی نهفته است». این راز پیروزی رانسل جوان کشور در انتخابات سال هشتاد وهشت به فراست و هوشیاری دریافت و بهدرستی عمل کرد.هنگامی که شرایط ناگوار و غیر قابل تحمل می رفت نسل جوان از جان گذشته را بهخیزش و قیام علیه نظام وادارد و جنبشی ملی در حال شکل گرفتن بود، جناح های داخلی در حاکمیت اسلامی که پیرامون بقای نظام با یکدیگر همراه و هم رأی هستند، اعتقادداشتند که کار بدستان حکومت با سیاست های نادرست جمهوری اسلامی را به لب پرتگاه سقوط کشانده اند و حفظ نظام تنها با تغییر آنان امکان پذیر است. با مطرح کردند محمد خاتمی به عنوان نامزد انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری اسلامی، تمامیتبلیغات انتخاباتی را پشت سر او قرار گرفت و با تماس های محرمانه با نمایندگان قدرتهای بزرگ غربی به آنان وعده دادند که با انتخاب شدن محمد خاتمی به عنوان رئیس جمهور اسلامی پیشنهادهای غرب را پیرامون مسئله اتمی ایران خواهند پذیرفت و حمایت از حزب الله لبنان و بشار اسد رئیس جمهوری سوریه را قطع خواهند کرد.با نامزد شدن میر حسین موسوی، محمد خاتمی با دلگیری نامزدی خود را پس گرفت.این تغییر گرچه مدتی باعث سردرگمی شبکه های تبلیغاتی اصلاح طلبان در خارج ازکشور شد ولی بزودی تصمیم بر این گرفته شد که حمایت های تبلیغاتی پشت سرمیرحسین موسوی قرار گیرد. تبلیغات گسترده شبکه های وابسته به اصلاح طلبان درخارج از کشور تلویزیونها، رادیوها، سایتها و نشریات وابسته همراه با تبلیغات – -بخش فارسی رسانه های خبری غرب، به ویژه بی بی سی و صدای آمریکا، صدای فرداو ..، آرام آرام این تصور را در مردم ناراضی پدید آورد که شاید بتوان از مسیرانتخابات به خواست های خود دست یابند به ویژه که وعده قطعی داده می شد که رأی آن ها خوانده و به حساب خواهد آمد و میرحسین موسوی کسی است که درمقام رئیس جمهور خامنه ای را یا مقامی تشریفاتی خواهد کرد و یا رهبری را دستهجمعی. و نام جنبش سبز را برای حرکت شان برگزیدند.با تمام تلاشی که رفسنجانی بکار برد تا کسانی از وابستگانش را برای نظارت برشمارش آراء به حوزه های رأی گیری بفرستد، از حضور آنان جلوگیری شد. در همانشب انتخابات در میان شگفتی و تعجب همگان بدون شمارش درست آراء رقیب میرحسین موسوی پیروز انتخابات شناخته شد و خامنهای هم بر آن مهر تأیید زد.مردمی که آماده قیام بودند با مشاهده این تقلب بزرگ در شهرها به ویژه تهران به خیابانها ریختند و شعار « رأی من کجاست» سر دادند. این شعار دو معنا داشت، افزون براعتراض به برگزار کنندگان انتخابات، به کسانی که با تبلیغات چندین ماهه خود به مردمگفته بودند که رأی شان خوانده خواهد شد نیز بر می گشت.حضور پرشور و شگفت آور مردم در خیابان ها که بنا به گفته شهردار تهران به حدودسه میلیون تن می رسید به احتمال زیاد امکان پایان دادن به نظام ظلم و جور و ستم رامی توانست داشته باشد. این جا بود که میرحسین موسوی که همواره گفته است هدفشحفظ بقای نظام است وارد صحنه شد و سیل خروشان مردمی را که می رفت بنیاد وهستی استبداد مذهبی را در هم کوبد، به محل امن میدان آزادی کشاند و در سخنانش بهمردم وعده داد که هدف او اجرای کامل قانون اساسی جمهوری اسلامی و بازگشت بهدوران طلایی امام است!پس از آن بود که مردم متوجه شدند دام تازه ای برای تغییر دادن مسیر جنبش ملیگسترده شده و با تغییر نام آن به جنبش سبز قصد اجرای قانون اساسی جمهوری اسلامی -که شرکت مردم در انتخابات و حضور در خیابان ها به دلیل مخالفت با آن بود و -بازگشت به دوران طلایی امام یعنی دوران تاریک و سیاه تاریخ معاصر ایران دارند.از این رو آرام آرام خود را کنار کشیدند و از آن تاریخ تاکنون همه تلاش های تبلیغاتیرسانه‌ها برای کشاندن نسل جوان به حمایت از رهبران «استاد ازل» فرموده جنبش سبزبی نتیجه مانده است.این رویداد مهم تاریخی نشان داد که نسل جوان ایران از تغییر مسیر نهضت آزادی خواهیبه انقلاب اسلامی در سال 35 درسی تاریخی گرفته است و به آسانی نمی‌توان آنان را به اشتباه انداخت و مبارزه ملی آزادیخواهانه آن را به انحراف کشاند. نسلی آگاه به گذشته تاریخی و مجهز به تجربه مبارزاتی و آگاهی سیاسی که آینده تابناک ایران به دست توانایآنان ساخته خواهد شد.توانایی نسل جوان را باور کنیم و به آینده درخشان ایران امیدوار باشیم.

هوشنگ کردستانی

مطالب مرتبط