پایان آتش بس میان جناح های درون حاکمیت
خشم سنگین و فروخفته مردم که بازتاب و واکنش به سیاستهای ضد ملی و ضد انسانی سردمداران جمهوری اسلامی است شرایطی پدید آورده که هر آن ممکن است قیامی ناگهانی در کشور اتفاق بیافتد.
ترس و وحشت از امکان چنین رویداری که بی تردید پایان عمر استبداد مذهبی را درپی خواهد داشت، باعث برقراری یک آتش بس موقت میان جناح های حاکمیت پیش از برگزاری انتخابات شد.
تنش ها و برخوردهایی که میان سردمداران جمهوری اسلامی پس از برگزاری انتخابات پدید آمده است نشان از پایان یافتن این آتش بس موقت می دهد.
خامنه ای که بی صبرانه در انتظارحضور مردم در انتخابات بود و از مخالفان نظام هم خواسته بود در رأی گیری شرکت کنند، برای اثبات آنکه نظام اسلامی از پایگاه مردمی برخوردار است طبیعتاً موافق افزودن بر آمار شرکت کنندگان در انتخابات بود.
او اما، تصور نمیکرد که افزودن بر شمار شرکت کنندگان تا مرز شصت و دو درصد برخلاف آنچه در سال ۸۸ اتفاق افتاد به سود جناح های رقیب تمام شود که ادعا کنند نامزدهای شان چندین میلیون رأی بدست آوردهاند.
اعلام نتیجه انتخابات خشم خامنه ای را برانگیخت و در پی فرصتی بود که ضربه متقابل را وارد کند.
این فرصت را هاشمی رفسنجانی برای او فراهم آورد هنگامی که پس از آزمایش موشک های دوربُرد سپاه، در سایت خبری خود نوشت: زمان گفت و گو است و نه موشک.
خامنه ای از فرصت به دست آمده استفاده کرد و در سخنانی تند و بدور از انتظار گفت: آنان که میگویند زمان گفت و گو است و نه موشک، یا نادانند یا خائن.
او در سخنانش آشکارا رفسنجانی را نشانه گرفته بود. سخنان تند خامنه ای، رفسنجانی و گروه روحانی را در وضعیتی دشوار و شکننده قرار داد، بطوری که آرزوی رفسنجانی برای رسیدن به ریاست خبرگان ونیز احتمال تبدیل رهبری فردی به گروهی را بر باد داد. این احتمال وجود دارد که موقعیت او در جایگاه رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام نیز با خطر روبرو گردد.
اصلاح طلبان نظام با افزودن بر آمار شرکت کنندگان در انتخابات و برنده اعلام کردن فهرست نامزدهای خود دو هدف را پیگیری می کردند:
نخست آنکه نشان دهند جمهوری اسلامی از پایگاه مردمی برخوردار است
دوم آنکه، جناح آنها مورد حمایت مردم است.
آنها برای جلب حمایت و پشتیبانی قدرتهای بزرگ غربی در مبارزه کسب قدرت درون حاکمیت اسلامی، در رسانه های وابسته بخود مطالبی مطرح و موضع گیری هایی میکنند که با سیاست های کاربردی این قدرت ها در منطقه همسو وهم آهنگ است.
خامنه ای که متوجه این ترفند شده است و نزدیکی آنها به غرب را در جهت تضعیف موقعیت خود ارزیابی میکند، با واکنشی دور از انتظار خواست نشان دهد که در جمهوری اسلامی همچنان حرف آخر را اوست که می زند.
اساساً در نظام های خودکامه، کسانی که شعارهای تندتری ضد خودکامه بدهند چنانچه از پشتیبانی قدرتهای بزرگ و تبلیغات گسترده رسانهها هم برخودار باشند می توانند توجه توده های ناراضی را جلب نمایند، گرچه از پیشینه سیاسی قابل قبول و موجهی هم برخودار نباشند.
در دوران استبداد سلطنتی گذشته، سیاستمداران خوش نام و موجهی همچون الهیار صالح ها، دکتر صدیقی ها، دکتر بختیارها و … که میخواستند از راه های مسالمت آمیز و به دور از خشونت محمد رضا شاه را وادارند که قانون اساسی را محترم شمرده، سلطنت کند، نه حکومت، نه میخواستند و نه می توانستند مردم ناراضی را به راستای مبارزه تند و قهرآمیز بکشانند. این خمینی بود که با مطرح کردن شعار « شاه باید برود » و با برخورداری از حمایت گسترده و همه جانبه رسانههای غربی موفق شد مردم را به حرکت در آورد، تا جایی که محمد رضا شاه ناگزیر در آخرین نطق خود اعتراف کرد که صدای انقلاب را شنیده است و قول داد از آن پس قانون اساسی را محترم شمارد. که اعترافی بود به آنکه تا آن تاریخ قانون اساسی را زیر پا نهاده و حکومت کرده است و نه سلطنت.
خمینی دارای پیشینه سیاسی موجه ای نبود، او با دادن حق رأی به زنان و تقسیم اراضی مخالفت کرده بود. با این همه هنگامی که شعار « شاه باید برود » را سر داد موفق شد نه تنها توده های مردم ناراضی، بلکه بسیاری از آزادیخواهان و سازمان های سیاسی را هم به حرکت در آورد.
اکنون نیز پس از گذشت سی و هفت سال از استقرار استبداد مذهبی وضعیت کشور در همه زمینههای – سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و … – به گونه ای است که جان مردم به لب رسیده است. در چنین شرایطی، هر شخص یا جناحی از حاکمیت که برای حفظ و بقای نظام، به ظاهر با سیاست های خامنهای مخالفت کند به ویژه اگر از حمایت گسترده رسانههای خارج از کشور هم برخوردار باشد میتواند مورد توجه بخشی از افراد امید از دست داده و ناراضی جامعه قرارگیرد، حتی اگر پیشینه سیاسی و مالی او منفی بوده و در پدید آوردن شرایط مرگبار کنونی دخالت داشته و شریک جرم در همه جنایت هایی باشد که در سی و هفت سال گذشته بر ملت رفته است.
یک مورد آن در انتخابات سال ۸۸ مشاهده شد. هنگامی که تبلیغات گسترده پشت سر میر حسین موسوی – شخصی که در دوران هشت سال نخست وزیری او چند هزار تن مردم بیگناه در زندان ها و شکنجه گاه های نظام کشته و اعدام شدند – قرارگرفت و عنوان شد چنانچه به ریاست جمهوری اسلامی برسد فرش را از زیر پای رهبرش خواهد کشید و یا او را بی اختیار خواهد کرد!، شمار زیادی از مردم امید از دست داده به امید رهایی در انتخابات شرکت و به او رأی دادند. گر چه بعداً متوجه شدند که او میخواهد قانون اساسی جمهوری اسلامی را اجرا نماید- یعنی همان قانونی که باعث بدبختیها، شکنجه ها و اعدام آزادیخواهان و میهن دوستان ایران شده است – و به دوران طلایی امام – یعنی سیاه ترین دوران تاریخ معاصر- بازگردد او را رها کردند.
در انتخابات اخیر هم اصلاح طلبان و طرفداران لیست امید از شرایطی خلاف آنچه در سال ۸۸ به سود خامنه ای وجود داشت برخوردار بودند و نامزدهای خود را برای مجلس اسلامی و خبرگان رهبری از صندوق ها بیرون آوردند. حداد عادل که تا روزهای پایانی شمارش آراء نفر چهاردهم مجلس اسلامی از تهران بود به ناگاه از فهرست سی نفره حذف شد. در خبرگان هم در لیست شانزده نفره انتخاب شدگان نام سه تن از نورچشمی های خامنه ای – محمد یزدی، مصباح یزدی و آخوند جنتی – دیده نمیشد. در اثر توپ و تشرهای رهبرشان در ساعت های پایانی ناگهان جنتی در جایگاه شانزدهم قرار گرفت. همین شخص در رأی گیری هیئت رئیسه خبرگان به ریاست رسید.
رفسنجانی که موقعیت ضعیف خود را در خبرگان تشخیص داده بود، برای آنکه دچار شکست نشود و در آرای دو میلیونی او شک و تردید پدید نیاید، و ریاستش در مجمع تشخیص مصلحت به خطر نیفتد از نامزدی ریاست خبرگان خودداری کرد.
بدین ترتیب باید پذیرفت ائتلافی که پیش از انتخابات برای یافتن راه کار پایان دادن به تحریم ها و آثار زیان باری که بر اقتصاد کشور و زندگی مردم داشت ونیز جلوگیری از احتمال یک خیزش ناگهان و سراسری در راستای حفظ نظام میان جناح های حاکمیت برقرار شده بود اکنون به پایان رسیده یا به پایان خود نزدیک شده است.
خوشبختانه نسل جوان، این سازندگان فردای شکوهمند وطن که در دانشگاه جامعه تجربه آموخته است، به این نتیجه رسیده که انتقال قدرت از جناحی به جناح دیگری از حاکمیت راه گشا و راهکار پایان دادن به نارساییها و تنگناهای کنونی کشور نیست.
نسل جوان ایران حاضر نیست اشتباه سی و هفت سال پیش نسل گذشته را تکرار کنند و شعار «دیو چو بیرون رود- فرشته درآید» را باورکند.
یا بپذیرد، تصور آنانی را که سادهانگارانه می گفتند خمینی را می آوریم شاه که رفت هر زمان که خواستیم او را از قدرت برکنار می کنیم !
در نظام های خودکامه، دیکتاتور است که هر زمان اراده کند یاری دهندگانش را برکنار و حذف میکند. سرنوشت یاری دهندگان به سلطنت رساندن رضا شاه و محمدرضا شاه و کسانی که پل پیروزی به قدرت رسیدن خمینی و خامنه ای شدند درس عبرتی است برای نسل جوان ایران.
تنها در سایه دلاوری و فداکاری و پدید آوردن یک همبستگی است که می توان به تداوم خودکامه و تکرار نظام های استبدادی در تاریخ ایران برای همیشه پایان داد و خواست های تاریخی آزادی، استقلال و عدالت اجتماعی را نهادینه کرد.